همه طاعت آرند و مسکين نيازبيا تا به درگاه مسکين نواز
چو شاخ برهنه برآريم دستکه بي برگ از اين بيش نتوان نشست
خداوندگارا نظر کن به جودکه جرم آمد از بندگان در وجودگناه آيد از بنده خاکساربه اميد عفو خداوندگارکريما به رزق تو پرورده ايمبه انعام و لطف تو خو کرده ايمگدا چون کرم بيند و لطف و نازنگردد ز دنبال بخشنده باز
چو ما را به دنبال کردي عزيزبه عقبي همين چشم داريم نيزعزيزي و خواري تو بخشي و بسعزيز تو خواري نبيند زکسخدايا به عزت که خوارم مکنبه ذل ّ گنه شرمسارم نکنمسلط مکن چون مني بر سرمز دست تو به گر عقوبت برمبه گيتي نباشد بتر زين بديجفا بردن از دست همچون خوديمرا شرمساري ز روي تو بسدگر شرمسارم مکن پيش کسگرم بر سر افتد ز تو سايه اييسپهرم بود کمترين پايه ايياگر تاج بخشي سرافراز دمتو بردار تا کس نيندازدم
سعدي
سلام
وبلاگ قشنگي دارييد هر موقع دلتون شكست براي منم دعا كنيد