غبارکوچه بروبید، عید می آید
زکوچه هاست که بوی شهید می آید
صدای دلکشی از دور محملم رابرد
دوباره رایحه جبهه ها دلم را برد
هنوزخاطره جبهه ها، خیالی نیست
شلمچه زان همه شب زنده دار،خالی نیست
هنوزلشکر10،نذرسید الشهداست
دوکوهه در تب پرواز حاج همت هاست
هنوز ساحل والفجر8،غمگین است
جبین آب از آن التهاب پرچین است
هنوزخاک شلمچه جنون به دل دارد
زهجرآن همه خورشید،خون به دل دارد
سخن بگوی طلائیه، باز دلتنگم
برای سجده سرخ نماز دلتنگم
تبسمی به من ای فکه، هردوتنهاییم
چگونه بعد شهیدان هنوز برپاییم
پراز دعای کمیلی،پراز جنون کارون
کجاست منزل لیلی،جزیره ی مجنون؟
تو ای شهید که نامت ،خلاصه پاکیست
چقدر پیرهن خاکی تو افلاکیست
به استخوان وپلاک شکسته ات،سوگند
به جان مادرپهلو شکسته ات،سوگند
دلم زهجرتوای دوست،شعله ور شده است
زاستخوان تو قلبم،شکسته ترشده است
به نام آنکه مهر مهدی(عج) را بر دلها نهاد
ای کاش روزهای " غفلت " ما از شبهای " غیبت " شما طولانیتر نبود.
وقتی تو بیایی بزرگترین جشن عالم برپا می شود.
با تومی گویم،
ازتومی پرسم ،
چرا هیچ ازحج بازگشته ای, پیغام تو را برای ما نمی آورد ؟
چرا مردم وقتی به هم می رسند, نمی پرسند: تازگی ها از مولا چه خبر؟
چرا هیچ کس برای آمدنت نذر نمی کند؟
چرا دعاهایمان هم از نام تو خالی شده است؟
چرا بودنت را باور نکرده ایم؟
چرا وقتی به شهر ما می آیی, آمدنت را حس نمی کنیم؟
چرا نیامدنت را با نبودن یکی می گیریم؟
چرا چشمهایمان چنان آلوده گناه شد که شایستگی دیدارت را از کف دادیم؟
چرا زبانهایمان چنان با دروغ پیوند خورد که دیگر نتوانستیم با تو هم سخن شویم؟
چرا شرمنده نگاهت از همین نزدیکی ها نیستیم؟
چرا صدای گامهای تو را که نزدیک می شوی نمی شنویم؟
این نوای اوست که در کنار خانه توحید ، در لباس ناشناس ربّ البیت را می خواند و درخواست می کند که :
« اللهّم اَنجِزلی ما وَعَدتَنی »
« خدایا آنچه را که به من وعده نمودی ، برسان »
بیاییم با پیمان ولایت به آستان مدارش ، دست بیعت را بسویش دراز کنیم و با مدد خواهی از حضرت حقّ ، زنگارهای پلیدی را از جان خویش بزداییم و قلب و جان را به نیوشیدن کلمات گهربار او و پدران پاکش صفا بخشیم و هر صبح و شام فرج حضرتش را از خدای متعال مسئلت کنیم و همیشه این دعا را از صمیم جان زمزمه کنیم که :
« اللهّم عجّل لولیّک الفرج »
« بارالها در فرج و گشایش برای ولیّت شتاب کن»
( برگرفته از مجله موعود / شماره 28 )
منبع:تبیان استان خوزستان
آنچه درسوگ تو ای پاکترازپاک گذشت
نتوان گفت که هر لحظه، چه غمناک گذشت
اشک ها بر روی گلگون آمدند
اهل بیت از شام بیرون آمدند
بردل آنان شراری از بلاست
محمل آنان سیه پوش عزاست
من که رفتم از برت با چشم تر
حال برگشتم ولی خونین جگر
بادلی لبریز از اندوه وغم
قد کمان گردیده از تیرستم
هیچ می دانی عدو بامن چه کرد
با من بشکسته دل دشمن چه کرد
تیره بختانی که خون دل مرده اند
مجلس نامحرمانم برده اند
غنچه غنچه خون زدل دیدم حسین(ع)
راس تو درطشت زر دیدم حسین(ع)
خیزوبین افتاده ام ازپاحسین(ع)
دیده ای دارم زغم دریا حسین(ع)
امام صادق (ع):
بَکَتِ السَّماءُ عَلَی الحُسَینِ أربَعینَ یَوْماً بِالدَّمِ.
آسمان چهل روز بر حسین (ع)، خون گریه کرد.
السلام علی قلب زینب الصبور
کربلا اى عاشقان چشم انتظار زینب(س) است
راههاى شام و غربت شرمسار زینب(س) است
تا قیامت آسمانیها عزادار حسین(ع)
رودها تفسیر اشک بىشمار زینب(س) است
اى علمها سر فرود آرید بهر احترام
رایت عباس(ع) اینک بىقرار زینب(س) است
این محرّمها که پىدرپى شکوفا مىشود
حکمتش تا صبح محشر یادگار زینب(س) است
نهضت سرخ حسینى گرچه در یک روز بود
همت ابلاغ بر تاریخ کار زینب(س) است
فرا رسیدن ایام سوگواری سیدو سالار شهیدان مولا وسرور خوبان حضرت حسین ابن علی علیه السلام برپیروان و دل سوختگان مکتب اهل بیت علیهم السلام تسلیت باد
توبه از جرم وخطا،حال سحر می خواهد
خلوت نیمه ی شب اشک بصر می خواهد
وادی طور همین هیئت هر هفته ی ماست
دیدن نور خدا اهل نظر می خواهد
سختی گردنه ی عشق زمینت نزند
راه پر پیچ وخمش مرد سفر می خواهد
صرف این سینه زدن ها به مقامی نرسیم
محرم راز شدن دیده ی تر می خواهد
جهت بخشش هر سینه زنی حضرت حق
محشر از مادر سادات نظر می خواهد
عمل زینب کبری به همه ثابت کرد
سر شکستن ز غم دوست جگر می خواهد
سر عباس به نی پند ظریفی دارد
غیر خورشید،سماوات قمر می خواهد
امام رضاعلیه السلام :
کانَ أبی إذا دَخَلَ شَهرُ الْمُحَرَّمِ لا یُرى ضاحِکاً
چون ماه محرم فرا مىرسید ، کسى پدرم را خندان نمىدید.
وسائل الشیعة ، ج 10، ص 505
دانی که چرا چشم خدا داه بشر را
زیرا که خدا عاشق چشمان حسین(ع) است
دانی که چرا چوب شود قسمت آتش
بی حرمتیش بر لب و دندان حسین(ع) است
دانی که چرا آب فرات هست گل آلود
شرمندگیش از لب عطشان حسین(ع) است
.: Weblog Themes By Pichak :.