السلام علیک یا امام هادی علیه السلام
یکی از یادگارهای امام هادی علیهالسلام ، «زیارت جامعه» است. امام علیهالسلام دراین زیارت، به توصیف جایگاه امام و در واقع، به امامشناسی برای تمامی دوست داران اهل بیت علیهمالسلام پرداخته و آنها را با مقام آن بزرگواران آشنا میسازد. یکی از ویژگیهای این زیارتنامه، عمومی بودن آن است؛ بدین معنا که میتوان آن را در تمامی زیارتهای مربوط به دوازده امام خواند و بهرهمند شد. در فرازی از این زیارت پرمحتوا میخوانیم: «هر انسان شریفی، در برابر شرافت شما، سر فرود آورد و هر گردنْفرازی، به فرمان شما درآید و فروتن گردد... »
قالَ امام هادی علیه السلام : الْحَسَدُ ماحِقُ الْحَسَناتِ، وَالزَّهْوُ جالِبُ الْمَقْتِ، وَالْعُجْبُ صارِفٌ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ داعٍ إ لَى الْغَمْطِ وَالْجَهْلِ، وَالبُخْلُ اءذَمُّ الاْ خْلاقِ، وَالطَّمَعُ سَجیَّةٌ سَیِّئَةٌ.
حسد موجب نابودى ارزش و ثواب حسنات مى گردد.
تکبّر و خودخواهى جذب کننده دشمنى و عداوت افراد مى باشد.
عُجب و خودبینى مانع تحصیل علم خواهد بود و در نتیجه شخص را در پَستى و نادانى نگه مى دارد.
بخیل بودن بدترین اخلاق است ؛ و نیز طَمَع داشتن خصلتى ناپسند و زشت مى باشد. بحارالأنوار: ج 69، ص 199، ح 27
فاطمه ای طلیعه عشق! ای بهانه هستی! ای عصاره وجود رسول(ص)!
پیش از تو خدای عالم، بهانه ای برای آفریدن نداشت. عشق بی معنا مانده بود.
فخر، فروتنی، بزرگی، آبرو، زیبایی و کمال همه واژه هایی تهی، بی فروغ و بی نشان بودند.
تو اما با طلوع خود برگستره زمان، عشق را معنا کردی؛ فخر را مایه مباهات شدی؛ فروتنی در مکتب تو درس افتادگی آموخت؛ بزرگی، اوج از بلندای تو یافت. آبرو حتی از تو آبرو گرفت؛ زیبایی را تو زینت بخشیدی؛
و ... بالاخره کمال نیز بواسطه تو تکامل پذیرفت.
مانده ام از تو چه بگویم؟ چگونه بگویم؟ که قلم درمانده از ستایش توست؛ تویی که:
تجلّی خدایی و خدای تجلّی؛
که تمام حسنی و حسن تمام؛
که دخت یکتای رسولی و یکتا دخت رسول؛
که کوثر حقیقتی و حقیقت کوثر؛
که چشم روشن رسولی و روشنای چشم رسول (ص)؛
که محبوبترین همسری و همسر محبوبترین؛
که فخر کمالی و کمال فخر؛
که تجسّم عصمتی و عصمت مجسّم؛
که حقیقت ژرفی و ژرفای حقیقت؛
که طهارت محضی و محض طهارت؛
که ...
تاریخ هرگز از یاد نخواهد برد آن بامداد رؤیایی،آن پگاه شگرف که تو در وجود آمدی، گاه شکفتن تو، لبخند رضایت بر لبان خدا جاری بود، فرشتگان هل هله کنان شعر سرور می سرودند، عالم غرق در اشتیاق بود، محمد(ص) اما در پوست خود نمی گنجید، کودکان شادمانه این و آن سو می پریدند. زنان، بر مادر تو، خدیجه، رشک می بردند.
و اینک...
تو آن ماه تمامی که روزی از مشرق سرزمین وحی درخشیدن گرفتی و امروز عالمیان همچنان سرگشته و سرمست از حضور شکوهمند تو...
منبع: سایت تبیان
شهدارا با یک صلوات یاد کنیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
حتی اگر به لهجه ی گرم جنوب نیست می خوانمت که دم نزدن از تو، خوب نیست از موج موج جاری خون می نویسمت از شرجی هوای جنون می نویسمت
چون نخلهای بی سر و بی سرزمین من
شهر کبوتران پر و بال ریخته!
شهر به وقت اسلحه صد سال ریخته
شهر شمیم گندم و گلنام های سبز
تکبیرهای سرختر از بامهای سبز!
نامت شبیه عطر تغزل مقدس است
رمز حیات تازه ی بیت المقدس است
خاک تو صف به صف تن گل را به خط کشید
آزادی تو پای خدا را وسط کشید
نام تو روی مرز زمان ایستاده است
درشرق نقشه های جهان ایستاده است
سر راست کن دوباره به سمت خطر بایست!
از سالهای گمشده مردانه تر بایست!
صد شعرطول وعرض خیالت حماسی است
نه،نه، نگفتن از تو فقط ناسپاسی است
شاعر: رقیه آزاد نیا
گفتم شبی به مهدی(عج) بردی دلم ز دستم
من منتظر به راهت شب تا سحر نشستم
گفتا چه کار بهتر از انتظار جانان
من راه وصل خود را بر روی تو نبستم
گفتم دلم ندارد بی تو قرار و آرام
من عقده دلم را امشب دگر گسستم
گفتا حجاب وصلت باشد هوای نفست
گر نفس را شکستی دستت رسد به دستم
گفتم ببخش جرمم ای رحمت الهی
شرمنده تو بودم شرمنده تو هستم
گفتا هزار نوبت از جرم تو گذشتم
پرونده تو دیدم چشمان خود ببستم
خاری به چشم های من انگار می کشی وقتی که آه از دل خونبار می کشی با خرمنی سپید ز گیسوی خود مرا روزی هزار بار تو بر دار می کشی بر زانوان بی رمقت راه می روی بر شانه بار غصه بسیار می کشی انگار سوی چشم تو از بین رفته است کاینگونه دست به دیوار می کشی شانه به موی دختر دردانه می زنی دستی بر آن نگاه گهربار می کشی جاروی خانه...پخت غذا...روز آخری داری چقدر از این بدنت کار می کشی این رو گرفتن تو مرا کشت...!از چه رو چادر به روی دیده رخسار می کشی؟ از این نفس نفس زدنت خوب واضح است دردی که از جراحت مسمار می کشی ای قبله کبود که با هر نگاه خود طرحی زآتش در و دیوار می کشی خود را درست لحظه پرواز از قفس من را شبیه مرغ گرفتار می کشی خانه خراب گشتم و با رفتنت مرا داری به زیر این همه آوار می کشی دیگر به غیر مرگ دعایی نمی کنی حالا که آه از ان دل خونبار می کشی شاعر:هادی ملک پور
.: Weblog Themes By Pichak :.