سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : پنج شنبه 89/9/11 | 1:26 صبح | نویسنده : ...

السلام علیک یاثارالله

                        کعبه یک زمزم اگر در همه عالم دارد

 

                     چشم عشاق بنازم که دو زمزم دارد

 

                    هر کجا ملک خدا هست حسینیه توست

 

                    هر که را می نگرم شور محرم دارد

 

                    نه محرم نه صفر بلکه همه دوره سال

 

                    کعبه با یاد غمت جامه ماتم دارد

 

                    روضه خوان تو خدا ، گریه کن تو آدم

 

                    اشک  ارثی است  که ذریه آدم دارد

 




تاریخ : یکشنبه 89/8/30 | 10:17 عصر | نویسنده : گل نرگس

یاارحم الراحمین

گفتم : خدای من ، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا بر شانه های صبورت بگذارم ، آرام برایت بگویم و بگریم ، در آن لحظات شانه های تو کجا بود ؟

     

گفت: عزیز تر از هر چه هست ، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی که در تمام لحظات بودنت برمن تکیه کرده بودی ، من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی . من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد ، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم.

 

گفتم : پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی ، اینگونه زار بگریم ؟

 

گفت : عزیزتر از هر چه هست ، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید عروج می کند ،اشکهایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان ، چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود .

 

گفتم : آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی ؟

 

گفت : بارها صدایت کردم ، آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمی رسی ، تو هرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود که عزیز از هر چه هست از این راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهی رسید .

 

گفتم : پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی ؟

 

گفت : روزیت دادم تا صدایم کنی ، چیزی نگفتی ، پناهت دادم تا صدایم کنی ، چیزی نگفتی ، بارها گل برایت فرستادم ، کلامی نگفتی ، می خواستم برایم بگویی آخر تو بنده ی من بودی ،چاره ای نبود جز نزول درد که تو تنها اینگونه شد که صدایم کردی .

 

گفتم : پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی ؟

 

گفت : اول بار که گفتی خدا آنچنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم ، تو بازگفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر ، من می دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی وگر نه همان بار اول شفایت می دادم .

 

گفتم : مهربانترین خدا ، دوست دارمت ...

 

گفت : عزیز تر از هر چه هست من دوست تر دارمت ...

 




تاریخ : دوشنبه 89/8/3 | 6:19 عصر | نویسنده : ...
 

یا اباصالح المهدی.عج ادرکنی ولا تهلکنی

گناه و بعد توسل؟؟؟عجب امام غریبی!

برای محتضر آخر چه نسخه ای چه طبیبی!

که انتظار تو را میکشد که راست بگوید؟؟

کجاست جام زلالی؟کجاست چشم نجیبی؟

پراست کوچه و برزن زعاشقان قدومت

پرند منتظرانت....چه ادعای عجیبی!!!

در انتظار تو یخ کرد قنوت هرشب عالم

شکسته بال دعاها چه ربنای غریبی

و گیرم این شب جمعه سحر شود و بیایی

ازآن نگاه مقدس برای من چه نصیبی؟؟

بیا تمام امیدم! بیا بیا که مبادا

درون خویش بمیرم،چه اتفاق قریبی...




تاریخ : سه شنبه 89/7/6 | 12:43 صبح | نویسنده : ...

   شهدا را با یک صلوات یاد کنیم

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

خوشا آنان که با عزت ز گیتی

         بســاط خویش برچیدند و رفتند

                      ز کالاهای این آشــــفته بازار

                                محـــبت را پسندیدند و رفتند

خوشا آنان که از پیمانه ی دوست

            شراب عشق نوشیدند و رفتند

                خوشا آنان که با ایمان و اخلاص

                               حریم دوسـت بوسیدند و رفتند






  • پنجه آفتاب
  • شرم
  • ضایعات